واژه هايم خيس شـבه انــב.. حالم בست خودم نيستازڪـوچـﮧباغ ياבت ڪـﮧگذر مےكنم בلتنگيت ڪـوبـﮧ ےقلبم را مےڪـوبـב בلتنگي... בلتنگي... اين روزها ميزباלּ روزهايم شده آخر من اينجا و تو... בور از من... בيوانـﮧ ڪـرده اے قلبم را چگونـﮧ شعر زندگے ام را بےتو بسرايم حال آنڪـﮧ احساسم را ڪـنارت جا گذاشته ام معناے زند, ...ادامه مطلب
یک روز ، یک جایی ، ناگهان ، این اتفاق برایِ ما میافتدکتاب مان را میبندیم ، عینکمان را از چشم بر میداریمشمارهای را که گرفته ایم قطع میکنیم و گوشی را روی میز میگذاریمماشین را کنار جاده پارک میکنیم و دستمان را از رویِ فرمان بر میداریماشکهایمان را پاک میکنیم و خودمان را در آینه نگاه میکنیمه, ...ادامه مطلب
انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ میرود دستدلم می لرزد اما به خواجه میسپارم تا امید رو از دلم نگیره دلم میخواد همیشه بگوید یوسف گم گشته باز اید به کنعان غم نخور … ,حافظا می خورو رندی کن,حافظا تکیه بر ایام,حافظا در کنج فقر,حافظا محض حقیقت گوی,حافظا می خورو,حافظا یارم نیامد,حافظا روز اجل,فال حافظ ...ادامه مطلب